مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره دشت لاله های واژگون
باسلام خدمت دوستان بسیارزیبا فقط امکانات نداشت/............
رضا باقری
جمعه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۰۵:۳۸ - درباره دوشنبه بازار ترکمن
این روزها دوشنبه بازار هر هفته کوچ اجباری داره محل جدید آن فاقد امکانات اولیه است مردم هم سرگردان هستند نصف بازار محل قدیمی برگزار میشه .بابا دست از سر کچل این بازار بردارید.
بهمن خیوه چی
چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۰۰:۳۶ - درباره مسجد جامع دماوند
این عکس متعلق به مسجد جامع دماوند نیست. لطفاً درصورت استفاده از عکس آرشیوی توضیح دهید.
صفری
پنجشنبه ۰۳ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۰۲:۳۹ - درباره قلعه سرماج
سلام من هم از طرف احمدی های این روستا از شماتشکرمیکنم ...
شنبه ۱۵ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۷:۵۲:۵۴ - درباره تپه واوان
بسیار عالی
majiq
يكشنبه ۲۲ دي ۱۳۸۷ ساعت ۰۱:۵۶:۲۰ - درباره آرامگاه امیر ارسلان جاذب
اطلاعات سودمندی موجود بود
محسن سجادی
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۰:۰۶ - درباره خانه ابریشمی
با سلام من خیلی دوست دارم این نقطه از شهرم را ببینم. گویا متاسفانه بنا به دلایلی که فعلا هست نمیتوان بازدید داشت. و خیلی ها برایشان امکان این که از این مکان بازدید داشته باشند وجود ندارد. پس بهتر است صدا و سیما حضوری پر رنگتری در این ضمینه داشته باشد و آثار تاریخی را که درواقع نشانه هویت و شناسنامه ماست را به همه معرفی کند. با کمال تشکر از سایت خوب شما
حسین امین پور
شنبه ۱۵ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۷:۱۵:۵۵ - درباره خانقاه شيخ علي بنيامين
سعی کنید عکس همه مکانها را در سایت قرار دهید.
سمیه خدیوی
جمعه ۰۲ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۴۸:۵۲ - درباره مسجد ریگ
دوستان سلام آدرس اشتباه است جاده تهران - یزد، 20 کیلومتری دروازه قرآن ورودی رضوانشهر (روبروی حجت آباد) انتهای خیابان سمت راست مسجد ریگ ارادتمند شما ایمان
يكشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۳۶:۵۰ - درباره قریه العرب
خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت،!شهری با نما و امکانات روستایی دارای باغهای فراوان انواع میوه(سیب،گلابی،گیلاس و.....)رودخانه و قنوات دائمی.تابستانهای خنک و دلچسب.اکثر جمعیت اینجا نام خانوادگی(سعید)دارند.ا
محسن سعید
چهارشنبه ۰۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۴۴:۱۸ - درباره کاخ صفی آباد
از بهشهر پیام میذارم.میتونین عکس های مختلف و زیبایی از جای جای مناطق بکر بهشهر از سایت www.behshahriha.net ببینید.
روح اله رضایی قلعه
پنجشنبه ۰۳ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۰۵:۳۹ - درباره ارگ کریمخانی
متاسفانه هنوز به شهر شیراز سفر نکرده ام ادر س دقیق و چند عکس از داخل ارگ ارسال انشاالله در تعطیلات نوروز حتما به شهر شیراز سفر خواهم کرد به همراه خانواده البته اقوامی در محله لپویی داریم که شاید بعد از حدود30 سال انها را هم زیارت کنیم متشکرم ابیک / قزوین
داوود غلامی
سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۸:۴۶:۲۰ - درباره ساحل بندر گز
ساحل دنج وزیبایی داره حتما یه سفر برید
hvh_z
دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۵۶:۰۶ - درباره زیارتگاه امامزاده سلیمان
مرسی ار اطلاعاتتون.خیلی مشتاق دیدنشم
حسین
سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۴۴:۰۵ - درباره رودخانه تاش یا شاهرود
شاهرود واقعا زیباست
سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۲:۰۸:۲۶ - درباره کاروانسرای (شاه عباسی) بیستون
ظاهرا این کاروانسرا به هتل تبدیل شده. ولی تو اینترنت هیچ شماره تلفنی وجود نداره. آیا کسی از شیوه رزور این هتل اطلاعی داره و شماره ای داره؟
مریم
دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۱۱:۰۷ - درباره ابهر رود
سلام.خسته نباشید.اگر از هز جاذبه عکسی در سایت قرار دهید بسیار عالی خواهد شد
مهدی هاشمی
دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۴۳:۵۴ - درباره قلعه لمبسر
باسلام،فکر نمی کنم نظری که من دادم غیر اخلاقی بوده باشه من از شما خواستم که این پست رو ویرایش کنید.
hasan
جمعه ۲۰ دي ۱۳۹۲ ساعت ۲۲:۵۱:۵۶ - درباره قلعه کاظم داشی (کاظم خان )
جالب بود.
hashemi
پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷ ساعت ۱۴:۵۸:۰۷
حماسه عاشقانه خسرو و شیرین |
|
زندگی عاشقانه خسرو و شیرین بر اساس زندگی پر فراز و نشیب شاهنشاه ساسانی و شیرین شاهزاده ارمنی رقم خورده است . خسروپرویز در سال 590 میلادی تاجگذاری نمود و رسما شاهنشاه ایران شد . اتفاقات بسیاری در طول حکومت وی رخ داد که در این مکان نمی گنجد ولی زندگی زناشویی این پادشاه حماسه ای را در کشور ما رقم زد که امروزه نیز جای خود را در تاریخ ما به شکل زیبایی حفظ کرده است . بسیاری از بزرگان شعر و ادب و تاریخ ایران پیرامون این حماسه سروده های را از خود به جای گذاشتند تا نسلهای آینده از آن بهره ببرند . همچون فردوسی بزرگ - نظامی گنجوی - وحشی بافقی و چند تن دیگر از بزرگان . . . نکته جالب این ماجرا در این است که مادر شیرین که شهبانوی ارمنستان بوده به دختر خویش در این مورد هشدار می دهد که از جریان ویس و رامین عبرت بگیرد و آن را تکرار نکند . ماجرا در بسیاری وقایع همچون ویس و رامین در صدها سال قبل از خسرو و شیرین است . فردوسی می فرماید خسرو فرزند هرمزد چهارم از دوره کودکی از خصایص برجسته ای برخوردار بود . وی پیکری ورزیده و قامتی بلند داشت . از دیدگاه دانش و خرد و تیر اندازی وی بر همگان برتری داشت . به گفته تاریخ نگاران او می توانست شیری را با تیر به زمین بزند و ستونی را با شمشیر فرو بریزد . در سن چهارده سالگی به فرمان پدرش وی به فیلسوف بزرگ ایرانی بزرگمهر ( به زبان تازی بوذرجمهر) سپرده شد . خسرو شبی در خواب انوشیروان دادگر را به خواب دید که به او از دیدار با عشق زندگی اش خبر می داد و اینکه به زودی اسب جدیدی به نام شبدیز را خواهد یافت که او از طوفان نیز تندرو تر است . سپس او را از نوازنده جدیدش به نام باربد که میتواند زهر را گوارا سازد آگاهی داد و اینکه به زودی تاج شاهنشاهی را بر سر خواهد گذاشت . روزی خسرو از دوست خویش شاهپور که هنرمندی شایسته بود درباره زنی به نام مهین بانو در قلمرو حکومتی ارمنستان که جزوی از خاک ایران بوده است سخنهایی می شنود . از دختر زیبایش شیرین می شنود که شاهزاده ای برجسته و با کمالات است . شاهپور وی را به خسرو پیشنهاد میکند و خسرو که از تمجید های وی شگفت زده شده بود پیشنهاد وی را می پذیرد . روزی شاپور تصور نقاشی خسرو را به ارمنستان می برد و در حکم دوست نقش واسطه را برای خسرو ایفا میکند . شیرین نیز با نگاهی به فرتور با ابهت خسرو عاشق و دلباخته وی می شود . شاپور حلقه ای را با خود برده بود تا در صورت پاسخ مثبت از شاهزاده آن را به وی تقدیم کند و چنین نیز کرد و شیرین را به تیسپون مدائن در بغداد امروزی که پایتخت ساسانی بود دعوت نمود . شیرین روزی به بهانه شکار از مادر درخواست اجازه نمود و با اسبی تندرو به نام شبدیز همراه با یارانش راهی تیسفون می گردد . در میان راه به دریاچه ای کوچک ( به نام سرچشمه زندگانی ) برخورد میکند و از فرط خستگی همانجا توقف میکند . شیرین برای خنک کردن خویش لباسهایش را از تن بدر میکند و برای شنا راهی آب میگردد . به گفته مورخین چهره شیرین و اندام وی چنان زیبا و محسور کننده بوده که چشمان آسمان پر از اشک می شده است . شیرین در روزگار خویش در زیبای چهره و اندام سرآمد روزگار خود بود و نمونه بارزی از یک زن ایرانی از نسل آریا . در این میان خسرو که در تیسفون درگیری شخصی به نام بهرام چوبین بود ( بهرام از سرداران به نام ایران بود که برای گرفتن تاج و مقام بر ضد شاه شورش کرده بود و سکه هایی به نام خود ( بهرام ششم ) ضرب کرده بود . ) به اندرز بزرگ امید یا بزرگمهر پایتخت را برای مدتی ترک میکند . به همین دلیل به یارانش در تیسپون می سپارد که اگر شیرین شاهزاده ارمنستان به دیدار وی آمد از او به مهربانی پذیرایی کنند . خسرو پس از این وقایع سوار بر اسب خویش تیسفون را به همراه سپاهی بزرگی با درفش کاویانی به دست ترک میکند و از قضای روزگار خسرو به همان منطقه ای می رسد که از نظر سبزی و زیبایی بر دیگر مناطق برتری داشته است و شیرین نیز همانجا با بدن عریان مشغول آب تنی بوده است . شیرین با خود اندیشه میکند که این شخص چه کسی می تواند باشد که چنین احساساتی را در وی بوجود آورده است بیگمان تنها خسرو است که مرا گرفتار خویش کرده است . ولی از طرفی خسرو شاه شاهان - شاه ممالک بزرگ ایران چگونه ممکن است با چنین لباس و ظاهری عادی در دشت ها و مزارع حاضر شود . پس لباس خویش را بر تن میکند و بر سوار بر اسپ خویش میگردد و دور می شود . خسرو نیز که تصویر وی را توسط شاپور دیده بود او را شناخت و دقایقی که مهو زیبایی شیرین شده بود او را از دست داد و هنگامی که در پی او جستجو کرد وی را نیافت . خسرو اشکی از دیدگانش فرو می ریزد و خود را سرزنش میکند و به راه خود ادامه می دهد . شیرین نیز به پایتخت ایران رسید و خود را به دربار معرفی نمود . (ارمنستان زیر نظر ایران بود و شاه آنجا زیر نظر شاهنشاه ایران.) زنان دربار که از زیبایی این شاهزاده ایرانی شگفت زده شده بودند وی را احترام گذاشتند و او را راهنمایی کردند . شیرین پس از ساعتی متوجه آشوبهای پایخت می شود و از اطرافیان می شنود که خسرو به همین منظور دربار را ترک کرده است . در این لحظه متوجه می شود که شخصی که در میان راه در حال آبتنی مشاهده کرده بود کسی نبوده جز خسروپرویز معشوقه خود . در همین حال خسرو به ارمنستان رسید و به دیدار مهین بانو شهبانوی ارمنستان رفت و در کنار وی شرابی نوشید و از فقدان شیرین ابراز ناراحتی نمود . خسرو پس از چند روز اقامت در ارمنستان پیکی از تیسپون دریافت میکند که بزرگان ایران برای وی نوشته بودند . متن نامه حکایت از آن داشت که پدر خسرو ( هرمزد ) درگذشته است و حال تاج و تخت کشور در انتظار اوست . خسرو راهی تیسپون می شود و پس از رسیدن به آنجا مشاهده میکند که شیرین تیسفون را ترک کرده است . شیرین نیز پس از مدتی به ارمنستان باز میگردد تا با خسرو دیدار کند ولی هر دو در یک روز ترک مکان کرده بودند و موفق به دیدار یکدگیر نشدند . در این میان بهرام چوبین از وقایع عاشق شدن خسرو بر شیرین آگاه می شود و در ایران شایع می کند که شاهنشاه از عشق وی دیوانه شده است و توانایی اداره کشور را ندارد . پس از چنین شایعاتی شورشهایی بر ضد شاه صورت میگیرد و بر اثر همین شایعات خسرو با مشورت بزرگان ایران پایتخت را دگر بار ترک میکند و راهی آذربایجان و سپس ارمنستان میگردد و در همانجا با معشوقه خود دیدار میکند . وقایع این دو دلداده باعث میگردد که مادر شیرین ( مهین بانو ) به دخترش تذکر بدهد که یا بایستی به همسری وی دربیایی یا وی را ترک کنی . مادر بار دگر شیرین را از راهی که ویس رفت بر حذر می دارد و به عواقب غیر اخلاقی آن هشدار میدهد ولی او نمی دانست که دست روگاز دقیقا همان ماجرا را باردیگر رقم می زند و او نمی تواند مانع از وقوع آن شود . خسرو نیز از سخنان میان مادر و دختر آگاهی یافت و این امر مایه کدورت هایی بین آنان شد که در نهایت با سخنانی تند خسرو آنان را ترک میکند و راهی قستنطنیه ( در استانبول ترکیه کنونی ) شد . خسرو آنجا از ارتش بیزانس درخواست یاری کرد تا شورش غاصب تاج و تخت بهرام چوبینه را خاموش کند . برای این امر مجبور به گزیدن مریم - دختر امپراتور روم به همسری شد تا پیمان خانوادگی خود را با امپراتور مستحکم کند و از او درخواست ارتش کند . پس از درگیری میان بهرام چوبین و خسرو بهرام شکست میخورد و به چین می گریزد و خسرو پرویز قدرت را در دست میگیرد . پس از آرام شدن پایتخت و تاجگذاری پادشاه - خسرو باردگیر به اندیشه معشوقه خود می افتاد و برای همین امر به نوازندگان مشهور خود نکسیا و باربد فرمان میدهد سرودها و موسیقی هایی را در ستایش این عشق جاودانه بنوازند . در این میان مادر شیرین میهن بانو که شاه ارمنستان بود با زندگی بدرود حیات میکند و تاج شاهی به شیرین دختر وی می رسد . ولی در این برهه از زمان شخصی به نام فرهاد که به فرهاد سنگ تراش مشهور بود وارد جریان می شود . روزی که شیرین در شکار بود با فرهاد رودر روی می شود و فرهاد نیز ناخواسته عاشق و دلباخته شیرین می شود و از زیبایی او حیران می گردد . فرهاد برای رسیدن به شاهزاده ایرانی ارمنستان دست به هر کاری می زد و این تلاشهای در نهایت به خسرو گزارش شد . خسرو در مرحله نخست با او سخن گفت و کوشش کرد که وی را از ادامه این راه منصرف نماید . ولی فرهاد نپذیرفت . خسرو کیسه های طلا و جواهراتی را به او هدیه داد تا اندیشه شیرین را از یاد ببرد . ولی فرهاد هیج یک از این پاداشها را نمی پذیرد . در نهایت خسرو مجبور به دادن فرمانی می شود که شاید فرهاد را منصرف کند . خسرو به فرهاد می گوید که اگر میخواهی به شیرین برسی بایستی شکافی بزرگ در کوه بیستون در کرمانشاهان ایجاد کنی تا کاروانها بتوانند از آن عبور کنند . بیستون کوهی مقدس است که کتیبه داریوش بزرگ را در خود جای داده است . فرهاد این کار غیر ممکن را به شرطی می پذیرد که خسرو دست از شیرین بردارد . فرهاد شروع به کندن بیستون میکند . شیرین روزی برای فرهاد شیر تازه می آورد تا خستگی را از تن بدر کند . ولی در هنگام بازگشت اسبش از پای می افتد و هلاک می شود . فرهاد از این امر آگاهی می یابد و شیرین را بر دوش می گیرد و شاهانه به قصرش می رساند و خبر این ماجرا به خسرو می رسد . خسرو که استقامت فرهاد را در ربودن شیرین می بیند و به این اندیشه می افتاد که شاید وی روزی بتواند بیستون را شکاف دهد پس اخبارهای جعلی در شهر پراکنده می کند و قاصدی نزد فرهاد می فرستد که شیرین فوت شده است . فرهاد که در بالای کوه مشغول کندن بیستون بود با شنیدن خبر درگذشت شیرین دیگر ادامه راه برایش غیر ممکن بود و هیچ تمایلی به زندگی نداشت پس خود را از بالای کوه به پایین پرت میکند و جان می سپارد . امروزه نام قصر شیرین در کرمانشاه به همین روی بر این شهر گذاشته شده است زیرا شیرین بناهایی را برای خویش در آنجا ساخته بود . مریم همسر خسرو پس از مدتی فوت یا مسموم می شود. خسرو راهی اصفهان میگردد . آنجا دختری به نام شکر که در زیبایی و معصومیت در شهر خود مشهور است را به همسری برمیگزیند . ولی پس از مدتی دوباره به اندیشه شیرین می افتد . پس دست به نوشتن نامه هایی برای شیرین می زند . شیرین پس از مدتی به دعوت خسرو راهی ت |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 3150 |