مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره بقعه پیر قطب الدین
بی خود ترین جای دنیا
سی
سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۲۰:۰۹:۲۶ - درباره تالاب نوشار
نوشار کندی منیم عشقیم
پنجشنبه ۰۵ دي ۱۳۹۲ ساعت ۱۵:۴۹:۰۱ - درباره تالاب زمزم
I searhecd a bunch of sites and this was the best.
Rayssa
جمعه ۰۶ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۵۳:۵۰ - درباره معبد آناهیتا
درود بر هنر ایرانی و سپاس از شما برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایرانی
فرزانه کارگر
دوشنبه ۰۸ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴۹:۵۷ - درباره روستای شهداد
بخش شهداد یکی از بهترین جاذبه های گردشکری جهان محسوب می شود
حمید
سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۸:۰۴ - درباره چشمه حنیفقان
واقعا زیباست به همه هموطنان بخصوص هم استانی هایم توصیه می کنم یه سری به چهل چشمه (حنیفقان) بزنند پشیمان نمی شوند
مهرداد روستا
دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۲۳:۴۴ - درباره میل رادکان
میل رادکان حدود 700 سال قدمت دارد نه 100 سال !!!!
علی
چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۱۸:۴۳ - درباره امامزاده شیخ شبان
این امام زاده والا مقام واقع در دره ی مصفا با اقلیم خنک ووجود آب چشمه دائمی وخنک ومعدنی با فضای مناسب می باشد
شنبه ۱۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۲۴:۵۱ - درباره آرامگاه امیر ارسلان جاذب
اطلاعات سودمندی موجود بود
محسن سجادی
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۰:۰۶ - درباره درياچه مارميشلو
جاي بسيا ر خوب و با صفاي و بكري است ولي حيف از اين منطقه در امد توريستي ميشود كرد كه نمي كنند نميدانم چرا////؟؟؟؟
حيدر پور
شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۸:۵۹:۳۷ - درباره کشکوئیه
به به به به ... عجب شهرد نجی...!
مهدی خلیلی
شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۱۵:۲۷:۲۴ - درباره قله دماوند
بسیار با شکوه است
محمد
چهارشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۲۳:۴۲:۳۸ - درباره روستای دودهک
متاسفانه از پل تاریخی شاه عباسی دودهک که یکی از هزاران شاهکار معماری دوره صفویه محسوب میشد، اثری بر جای نمانده است. اما خوشبختانه کاروانسرای شاه عباسی مرمت شده و به سرنوشت آن پل دچار نگردید. امیدوارم بزودی امکان بازدید برای عموم فراهم شود. چه خوب بود حالا که سازمان میراث فرهنگی گوشه چشمی به این منطقه انداخته ترتیبی اتخاذ میشد تا گردشگری رونق بیشتری داشته باشه. مثلاً چطوره یه بازارچه م
علی صفری
دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱۷:۵۰:۲۶ - درباره آب گرم رینه
یکی از راههای جذب گردشگردرکشور . شهرکهای سینمایی است که می توان ازآنها به عنوان شهری واقعی با مردمان و سنت های قدیمی استفاده نمائید. نیرو جذب نمایید زن و مرد و کوچک و بزرگ. نانوا. قصاب. خان. گاریچی و... در آنجا کار و زندگی کنند. گردشگررا در این مجموعه با لباسهای محلی همان زمان واردنمائید و اجازه دهید درخانه ها سکونت یابند و زندگی چند روزه یا یک هفته ای داشته باشند. دریک کلام زندگی درگذشته .
مهدی
چهارشنبه ۳۰ دي ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۰۸:۴۲ - درباره آرامگاه بابا سیف الدین
این امامزاده علی الصالحه ... و تصویر شما اشتباس.....
کسری
پنجشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۵۳:۲۰ - درباره غار قلعه جوق
غار قلعه جوق در شهرستان فامنین استان همدان واقع است طبق بررسی کارشناسانی چون بابک راد و محمد حاتم گویا و علی جوانشاد مربوط به قبل از اسلام به احتمالی ماد ویا هخامنشیان می باشد.
علی عسگری
چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۲۳:۴۶:۲۵ - درباره آبشار چهارده
در نوع خودش بی نظیره
آدینه وحیدنیا
يكشنبه ۰۳ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۵۵:۳۷ - درباره گردشگاه بونیز
زنداد بونیز، که در بخش پایینی ارتفاعات بونیز قرار دارد، بسیار مکان باصفایی است!
رحمانیان
چهارشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۱۲:۵۶ - درباره گنبد جبليه
البته می گویند حتی می تواند بع دوره ساسانیان هم برگردد.
میثم
سه شنبه ۰۸ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۵۷:۱۹ - درباره كليساي هفتوان
بسیار جالب ودیدنی است
مهدی مقصودی
دوشنبه ۰۳ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۲۱:۱۵:۳۷
حماسه عاشقانه و با شکوه ویس و رامین |
|
پس شهرو ملکه زیبای ایرانی نام دخترک را ویس گذاشت . ولی بلافاصله ویس را به دایه ای سپرده تا او را به خوزان ( خوزستان ) ببرند و با کودک دیگری که تحت آموزش بزرگان کشوری بود دوره های علمی و مهم آن روزگار را ببیند . کودک دوم کسی نبود جز رامین برادر پادشاه مرو . هنگامی که این دو کودک بهترین دوران کودکی و جوانی را در کنار یکدیگر می گذارنند رامین به مرو فراخوانده می شود و ویس نیز به زادگاه خود در همدان . شهرو مادر ویس بدلیل آنکه دختر زیبای خود را ( ویس ) در پی قولی که در گذشته ها داده بود به عقد پادشاه پای به سن گذاشته مرو در نیاورد بهانه ازدواج با غیر خودی را مطرح نمود و می گوید که ویس با افراد غریبه ازدواج نمی کند و به همین جهت مایل است با برادرش ویرو ازدواج کند . به همین روی بنای مراسم بزرگی را گذاشتند تا از پیگری ها پادشاه مرو رهایی پیدا کنند . در روز مراسم "زرد" برادر ناتنی پادشاه مرو برای تذکر درباره قول شهبانو شهرو وارد کاخ شاهنشاهی می شود . ولی ویس که هرگز تمایل به چنین ازدواجی نداشت از درخواست پادشاه مرو و نماینده اش "زرد" امتناع میکند . خبر نیز به گوش پادشاه مرو رسید و وی از این پیمان شکنی خشمگین شد . به همین روی به شاهان گرگان - داغستان - خوارزم - سغد - سند - هند - تبت - و چین نامه نوشت و درخواست سپاهیان نظامی نمود تا با شهبانو مهابادی وارد نبرد شود . پس از خبر دار شدن شهرو شهبانوی ایرانی از این ماجرا وی نیز از شاهان آذربایجان - ری - گیلان - خوزستان یا سوزیانا - استخر و اسپهان یا اصفهان که همگی در غرب ایران بودند درخواست کمک نمود . پس از چندی هر دو لشگر در دشت نهاوند رویاروی یکدیگر قرار گرفتند . نبرد آغاز شد و پدر ویس ( همسر شهرو ) در این جنگ کشته شد . در فاصله نبرد رامین نیز در کنار سپاهیان شرق ایران قرار داشت و ویس نیز در سپاهاین غرب ایران شرکت نموده بود . در زمانی کوتاه آن دو چشم شان به یکدیگر افتاد و سالهای کودکی همچون پرده ای از دیدگانشان با زیبایی و خاطره گذشته عبور کرد . گویی گمشده سالهای خویش را یافته بودند . آری نقطه آغازین عشق ورجاوند ویس و رامین در دشت نهاوند رقم خورد . رامین پس از این دیدار به این اندیشه افتاد که برادر خویش ( پادشاه مرو ) را از فکر ازدواج با ویس منصرف کند ولی پادشاه مرو از قبول این درخواست امتناع نمود . پس از نبردی سخت پادشاه مرو با شهرو رو در رو می گردد و وی را از عذاب سخت پیمان شکنی در نزد اهورامزدا آگاه می نماید . شهرو در نهایت به درخواست پادشاه مرو تن داد و دروازه شهر را به روی پادشاه مرو گشود تا وارد شود و ویس را با خود ببرد . پس از بردن ویس به دربار پادشاه مرو در شهر جشن باشکوهی برگزار شد و مردم از اینکه شاه شهرشان ملکه خویش را برگزیده است خرسند شدند و شادمانی کردند . ولی رامین از عشق ویس در اندوه و دلگdری تمام بیمار شد و سپس بستری شد . ویس نیز که هیچ علاقه ای به همسر جدید خود ( پادشاه مرو ) نداشت مرگ پدرش را بهانه نمود و از همبستر شدن با پادشاه مرو امتناع کرد . در این میان شخصیتی سرنوشت ساز وارد صحنه عاشقانه این دو جوان ایرانی می شود و زندگی جدیدی برای آنان و تاریخ ایران رقم می زند . وی دایه ویس و رامین در دوران کودکی است که پس از شنیدن خبر ازدواج پادشاه مرو با ویس خود را از خوزستان به مرو می رساند . سپس با نیرنگ هایی که اندیشه کرده بود ترتیب ملاقات ویس و رامین با یکدیگر را می دهد و هر سه در یک ملاقات سرنوشت ساز به این نتیجه می رسند که ویس تنها و تنها به رامین می اندیشد و نمی تواند با پادشاه مرو زندگی کند . ولی از طرف دیگر رامین احساس گناه بزرگی را در دل خود حس می کرد و آن خیانت به زن همسر داری است که زن برادرش نیز بوده است . ولی به هروی آنان لحظه ای دوری از یکدیگر را نمی توانستد تاب و توان بیاورند . پس از ملاقات به کمک دایه ویس و رامین انها بهترین لحظات خود را در کنار یکدیگر سپری میکنند . پادشاه مرو که از جریانات اتفاق افتاده آگاهی نداشت از برادرش ( رامین ) و همسرش ( ویس ) برای شرکت در یک مراسم شکار در غرب ایران دعوت میکند تا هم ویس بتواند با خانواده اش دیداری کند و هم مراسم نزدیکی بین دو خاندان شکل گیرد . ولی نزدیکان پادشاه مرو از جریانات پیش آمده بین دایه و ویس و رامین خبرهایی را به شاه مرو میدهند . شاه مرو از خشم در خود می پیچد و آنان را تهدید به رسوایی میکند . حتی رامین را به مرگ نیز وعده می دهد . ویس پس از چنین سخنانی لب به سخن می گشاید و عشق جاودانه خود را به رامین فریاد می زند و میگوید که در جهان هستی به هیچ کس بیش از رامین عشق و علاقه ندارم و یک لحظه بدون او نمی توانم زندگی کنم . از طرف دیگر برادر ویس "ویرو" با ویس سخن میگوید که وی از خاندان بزرگی است و این خیانت یک ننگ برای خانوداه ما می باشد و کوشش خود را برای منصرف کردن ویس میکند . ولی ویس تحت هیچ شرایطی با درخواست ویرو موافقت نمی کند و تنها راه نجات از این درگیری ها را فرار به شهری دیگر می بینند . ویس و رامین به ری می گریزند و محل زندگی خود را از همگان مخفی میکنند . روزی رامین نامه ای برای مادرش نوشت و از جریانات پیش آمده پرسش کرد ولی مادر محل زندگی آنان را به پادشاه مرو که پسر بزرگش بود خبر میدهد . شاه با سپاهش وارد ری می شود و هر دو را به مرو باز میگرداند و با پای درمیانی بزرگان آنها را عفو میکند . پادشاه که از بی وفایی ویس به خود آگاه شده بود در هر زمانی که از کاخ دور می شد ویس را زندانی می کرد تا مبادا با رامین دیداری کند . پس از این وقایع آوازه عاشق شدن رامین و همسر شاه در مرو شنیده می شود و مردم از آن با خبر می شوند . روزی رامین که استاد و نوازنده چنگ و سازه های ایرانی بوده است در ضیافتی بزرگ در دربار مشغول سرودن عشق خود به ویس می شود . خبر به برادرش شاه مرو می رسد و وی با خشم به نزد رامین می آید و او را تهدید به بریدن گلویش میکند که اگر ساکت ننشیند و این چنین گستاخی کند وی را خواهد کشت . درگیری بالا می گیرد و رامین به دفاع از خویش برمی خیزد و با میانجیگری اطرافیان و پشیمانی شاه مرو جریان خاتمه می یابد . مردان خردمند و بزرگان شهر مرو رامین را پند میدهند که نیک تر است که شهر را ترک کنی و به این خیانت به همسر برادر خود پایان دهی زیرا در نهایت جنگی سخت بین شما درخواهد گرفت . با گفته های بزرگان مرو رامین شهر را ترک میکند و راهی غرب ایران می شود و ناچار زندگی جدیدی را با دختری از خانواده بزرگان پارتی به نام "گل" آغاز میکند ولی یاد و خاطره ویس هرگز از اندیشه او پاک نمی شود . روزی که رامین گل را به چهره ویس تشبیه میکند و به او از این شبهات ظاهری بین او و عاشق دیرینه اش ویس خبر میدهد همسرش برآشفته می گردد و او را یک خیانت کار معرفی میکند و پس از مشاجراتی از یکدیگر جدا می شوند . رامین که اندیشه ویس را از یاد نبرده بود مشغول نبشتن نامه ای برای ویس در مرو میشود. سپس مکاتبات طولانی بین آن دو مخفیانه انجام می گیرد و بنا به درخواست ویس رامین به مرو باز میگردد و هر دو با برداشتن مقداری طلا از خزانه شاهی فرار می کنند و راهی غرب ایران می شوند و پس از عبور از قزوین به دیلمان می رسند و آنجا مستقر می شوند . پادشاه مرو که خبر را می شنود سخت آشفته می شود و با سپاهیانش راهی جستجوی آن دو می شود . شاه و یارانش شب هنگام در جاده ای استراحت میکند ولی ناگهان گرازی بزرگ به اردوگاه آنان حمله می کند . پس از چنیدن ساعت درگیری میان شاه و یارانش با گراز حیوان شکم شاه مرو را از بالا تا به پایین می درد و در نهایت پادشاه مرو آن شب کشته می شود . پس از شنیدن خبر مرگ شاه مرو رامین به عنوان جانشین وی تاج سلطنت را بر سر می گذارد و زندگی رسمی خود را با معشوقه خود آغاز میکند تا روزی که ویس پس از سالها به مرگ طبیعی فوت می شود . رامین که زندگی پر از مشقتش را برای رسیدن به ویس سپری کرده بود با مرگ ویس کالبد او را در زیر زمینی قرار می دهد و پس از واگذاری تاج و تخت شاهی به اطرافیانش در مراسمی بزرگ راهی زیر زمین می شود و خود در کنار ویس با زندگی بدرود می گوید و با آغوش باز به مرگ درود می دهد و در کنار کالبد معشوقه دیرینه اش به خاک او و جسدش بوسه می زند و خودکشی می کند و چنین پایان یافت عشقی که پس از دو هزار سال همچنان آوازه اش در ایران و جهان شنیده می شود . |
|
راوی داستان : فخرالدین اسعد گرگانی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 3790 |