مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره دره اوشان-فشم (اوشون-فشم)
بسیار عالی من از همدان پیام میدم
محمد جلیل قره داغی
جمعه ۲۰ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۱۸:۵۲ - درباره پاسارگاد
پاسارگاد بي نظير است
vahid
چهارشنبه ۰۶ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۱۴:۰۸:۴۳ - درباره گلمکان
تنها جایی که آرام میگرم دوستت دارم
نوزادی
دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۳۸:۲۳ - درباره موزه سنندج
لطفا بیشتر به وضع موزه ها و اماکن تاریخی سنندج برسین چون تنها یادگار از تاریخ و فرهنگ گذشته ما هستن.نذارین اصلالتمون یادمون بره. همیشه زنده باشین.
دختری از دیار کردستان
جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴۱:۴۳ - درباره تنگ تامرادی
واقعا از سایتتون خوشم اومد مخصوصا از اطلاعات تنک تامرادی
محمدس
يكشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۱:۲۴:۴۸ - درباره پل صفوي حسن آباد
اطلاعات ناقص عکس آدرس دقیق
داریوش علیزاده
دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۰۰:۳۵ - درباره امامزاده منصور(ع)
برادرم نام این امامزاده مظلوم ابدانان از توابه استان ایلام را در فهرست اماکن زیارتی فرار دهید تا بدین وسیله نسبت به رسول خدا ادای دین نموده باشیم امامزاده سید منصور ابو الحسن 09189412008
نقی زاده
سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۰۹:۱۳:۵۳ - درباره آتشكده صميكان
اطلاعات ارائه شده کامل نیست جزابتر این بود که محتوا کامل تر و همراه با تصویر باشد
صدیقه غریبی
جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۰:۵۴ - درباره کاخ صفی آباد
از بهشهر پیام میذارم.میتونین عکس های مختلف و زیبایی از جای جای مناطق بکر بهشهر از سایت www.behshahriha.net ببینید.
روح اله رضایی قلعه
پنجشنبه ۰۳ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۰۵:۳۹ - درباره جنگلهای منطقه بانه
مناطق غربی کردستان عالیه خصوصا اورامانات کردستان که بدون افراق بهشت ایرانه
رسول خانی
شنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۳۳:۴۵ - درباره مسجد مهر آباد
بی نظیر است
e
جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۲۵:۲۳ - درباره امام زاده سلطان محمد عابد
سلام خيلي ممنون لطف كنيد عكسهاي جديدي بگذاريد
مجيد ايراهيميان
يكشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۱۵:۰۳ - درباره آرامگاه نادر شاه افشار
تصاوير شما همين يك عدد بود از سايت جامع گردشگري ايران اينهمه فقر تصاوير بعيده ! خسته نباشيد
طاهره جوادي
يكشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۱۶:۲۴ - درباره مقبره عوض الخواص بن فیروز شاه زرین کلاه
This is both street smart and intelglient.
Tony
شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۲۶:۴۶ - درباره غار سوراخ گاو
متاسفم که به عنوان دومین سایت برگزیده کشور هیچ اطلاعات تخصصی در مورد این غار ندارید {حتی دریغ از یک عکس}
فرهاد آریایی
يكشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۵:۴۵ - درباره مسجد جامع پامنار سنگسر(مهدیشهر)
با سلام اطلاعاتتون واسه کسایی که هیچ اطلاعی از این بنا ندارن خیلی کمه مثل خودم اگه امکانش هست توضیحات بیشتری درباره این بنای تاریخی بدین متشکر.
سیده فاطمه
جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۳۱:۳۲ - درباره کوه هوار برزه
ادرش دقیق در مورد کوهها اعلام فرمائید نه مختصر از دیگر سایتها کپی نموده اید
يكشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۵۲:۰۷ - درباره ساحل بندر گز
ساحل دنج وزیبایی داره حتما یه سفر برید
hvh_z
دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۵۶:۰۶ - درباره قریه العرب
جای خیلی خوبیه باصفا آرامش بخش است
پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۲۲:۲۴:۳۸ - درباره غارهای کمربند )هوتو(
بدون دیدن عکس می شه فهمید قشنگه یا نه چند تا عکس ناقابل بذارین با تشکر
مجید احمدی
شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۰۳:۰۹:۳۰
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7258 |