مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره کاخ باغچه جوق
کاخ موزه باخچه جوق به جرعت میتوان گفت یکی از شاهکار های دوره قاجار است و ارزش دیدن را دارد
يكشنبه ۲۵ دي ۱۳۹۰ ساعت ۰۲:۰۱:۴۹ - درباره روستای ارنگه
سلام لطفا از مناطق معروف و دیدنی ارنگه عکس هم تهیه کنید و در سایت قرار دهید
گل محمدی
جمعه ۱۴ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۵۴:۳۸ - درباره گلمکان
'گلمکان شهر عشق است ومیگذر رهررهگذر ی از ان..برای وصل یار...
روح اله گلمکانی
جمعه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۰۵:۲۲ - درباره روستای خورگو
واقعا روستای باصفایه ...و ابگرمش مثال زدنیه.....
کاظم سلمانی
يكشنبه ۰۲ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۲۳:۲۵:۲۸ - درباره پل زمان خان
من امسال تابستون اینجا رفتم بسیار زیبا و دیدنی است به همه کسانی که دنبال جای زیبا و خوش آب و هوا هستند این مکان بکر را توصیه میکنم.
لطفی نسب
يكشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۵۴:۱۲ - درباره دره اندج رود
عالی
سه شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۱۵:۴۳ - درباره شیرقلعه شهمیرزاد
جای دیدنی و زیباییست ولی برای دیدنش احتیاج به کمی کوه نوردی دارد اما مهم تر از شیر قلعه خود شهر شهمیرزاد است که به واسطه هوای خوب و باغ های سرسبز و محله ((سرچشمه)) بسیار دیدنی است
پیمان
پنجشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۲۰:۴۱:۲۰ - درباره امامزاده هاشم
لطفا آدرس دقیق تر بدهید . همان امامزاده هاشم جاده قزوین-رشت ?
يكشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۵۲:۱۲ - درباره امامزاده شیخ شبان
پیشنهاد میکنم از پایگاه اطلاع رسانی ایرانیان برای شناساندن این سایت استفاده کنید YAOO.IR
SOSAN
جمعه ۱۲ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۳:۵۳ - درباره روستای خرانق
Your cranium must be protecting some very valuable barnis.
whacifurris
شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۲۵:۱۳ - درباره قلعه بردوك
این قلعه درچه سالی کدوم پادشاهان برآن حکومت کردند
دلاشوب
يكشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۲۷:۱۰ - درباره سی سخت
فوق العاده شهر زیبایی است
sr
يكشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷ ساعت ۰۹:۴۱:۵۹ - درباره خانه سید محمود بهشتی
ااین خونه مال اجداد منه اینارو که خودمم میدونستم یه کم بیشتر چیزی بزارید
سید محمد بهشتی
شنبه ۱۲ دي ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۴۹:۵۹ - درباره ییلاقات مسکون
سلام منطقه مسکون نه تنها فصل تابستان زیبایی دارد بلکه در تمام فصول زیبایی خاص خود را دارد . امسال تعداد خرگوش وحشی در باغات دیده شده که بسیار زیبا هستند .
عبدالوهاب صفوی
دوشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۳۳:۳۱ - درباره روستاي وشنوه
با سلام . جانبازی هستم . شیمیایی و اعصاب و روان روستای وشنو بسیار عالی . امکانات بسیار کم . مشکل اصلی و واقعا مشکل فقط گاز و گاز و گاز . وسلام .
حمید بهرامی
پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۴۸:۵۰ - درباره غار مغان
اینجانب راهنمای تور های داخلی و خارجی و غار نوردی دارای گواهینامه بین المللی -اطلاعاتی درباره غار مغان :1-حتما با چراغ قوه بسیار قوی وارد غار شوید 2-با تجهیزات و کفش لباس مناسب 3-تنها وارد غار نشوید سعی شود با افراد ی که قبلا رفته اند بروید مراقب باشید زیرا مسیر تاریک وکمی پیچ در پیچ می باشد -من در تاریخ 2/3/1392 به تازگی رفته ام که تا فاصله 500 متری غار مسیر را ادامه داده ام که تا حوضچه سوم یا ت
هادی اسماعیلی
شنبه ۰۴ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۴۶:۲۰ - درباره روستاي وشنوه
ديدنيهاي وشنوه : غار وشنوه - كوه الوند وشنوه - رودخانه - سد وشنوه و باغهاي فندق
ع - جعفري
يكشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۶:۵۲:۰۸ - درباره قریه العرب
بیایین عالیههههههههههههههههههه.
فرشید کریمی حصاری
سه شنبه ۰۷ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۲۲:۳۱ - درباره کوه تامر
این کوه یکی از بلند ترین و برف گیر ترین کوه های استان کهگیلویه و بویراحمد است.و برف این کوه حدودا به 5متر میرسد و تا اواسط تابستان در این کوه برف وجود دارد
حسین رنجبر
چهارشنبه ۰۷ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۰۱:۱۹:۲۳
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7257 |