مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره درباره ملاير
بهترين شهر ايران
reza
سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۱۰:۰۰ - درباره تنگ تیزاب
ببخشید ولی تنگ تیزاب در استان فارس واقع شده نه کهکیلویه
ابوذر
جمعه ۰۳ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۲۰:۵۵:۰۶ - درباره تنگ تامرادی
واقعا از سایتتون خوشم اومد مخصوصا از اطلاعات تنک تامرادی
محمدس
يكشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۱:۲۴:۴۸ - درباره روستای سجاس
جایه بسیار دیدنی و سرسبزی در فصل بهار میباشد همچنین مقبره رکن الدین سجاسی فیلسوف و عالم بزرگ که از اساتیدان مولانا شمس تبریزی بوده در این مکان واقع است.
دوشنبه ۲۵ دي ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۴۴:۰۱ - درباره تپه واوان
جاذبه بسیار دیدنی بود
اناتهرانی
شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۰:۴۳ - درباره تالاب عمارت
دوست گرامی، سرکار خانم بهراد، پیداکردن اطلاعات درخواستی شما برای آدرس دقیق این تالاب، موجب شد تا تحقیقات زیادی در این زمینه صورت گیرد که حاصل آن در متن قرار گرفته است. تقدیم به شما و تمام کاربران عزیز سایت.
سایت جامع گردشگری ایران
شنبه ۰۸ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۴۸:۰۸ - درباره كاخ عالي قاپو
بي نظيره ،ممنون از اطلاعات شما قشنگي اصفهان به خاطر قشنگي بناهاشه البته اگه ديوار بنا ها رو با خط هاي نابهنجار و زشت سياه نكنند سعي كنند خاطرات شون تودفتراشون ياد داشت كنند و بيشتر به تاريخ ايران اهميت بدن،تاريخي كه همين بناها سند مستندن براي اينكه جهان بدونه اصالت ما دروغ نيست
شهربانو
شنبه ۰۷ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۱۸:۱۴ - درباره مسجد خسروآباد گروس
واقعا مسجد خسروآباد زیباست .مخصوصا شبستانش
سوسن سرفرازیان
يكشنبه ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۵۰:۵۶ - درباره شاهان گرماب
این گرمابه خراب است و ارزش رفتن ندارد و مخروب است و نمیتوان از ان استفاده کرد نروید تا پشیمان نشوید
morteza
چهارشنبه ۰۴ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۵۷:۵۲ - درباره
هیچ مطلبی هیچ اسمی هیچ آدرسی آیا این مکان هیچستان است.
مصطفی
يكشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۴۰:۲۹ - درباره خانه مرتضوی
سلام.ممنون از مطالب مفیدتون.کاش در مورد خانه مطلب بیشتر بود مثل نقشه ها و معرفی فضاها که ما دانشجوها بیشتر استفاده کنیم
سمیرا
جمعه ۱۶ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۰:۲۸ - درباره قلعه سیاه
This is what we need - an isngiht to make everyone think
XRIS
چهارشنبه ۰۴ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۵۹:۰۳ - درباره قلعه آل و مات
لطفا در مورد این قله اطلاعات بیشتری بزارین و چرا میراث فرهنگی برای مرمت آن هیچ اقدامی نمیکنه
امیر رجبی
چهارشنبه ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۰۳:۳۴:۴۵ - درباره گنبد سلطانیه
با سلام. بنده شهریور 93از این مکان زیبا دیدن نمودم اما متاسفانه محوطه اطراف ان اصلا صحنه جالبی نداشت و حتی میراث فرهنگی به خودش زحمت نداده بود در این فضای به این بزرگی درختکاری و ایجاد فضای سبز کند به جز یک محوطه محدود . دوم اینکه در اطراف ان چند حسینیه و مسجد داخل محوطه ساخته شده بود که اصلا جای چنین مکانهایی نبود و نمای زیبای گنبد را به هم زده بود و جالب تر اینکه فاضلاب این حسینیه در وسط خ
مصطفی شیبانی
چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۱۴:۱۷ - درباره مارگون
مارگون زیباترین شهریست که تا به حال دیده ام.همچنین آب و هوای مارگون واقعا بی نظیر است.
حامد
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۱۶:۱۱ - درباره قلعه وتوس كهندان
این روستا و این قلعه از خوش آب و هوا ترین جاهایی هست که من تا حالا رفتم
فرشاد کهندانی
جمعه ۲۷ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۰۵:۰۷:۳۰ - درباره قلعه کنگلو
عالی
یاسر رهنما
پنجشنبه ۲۶ دي ۱۳۹۲ ساعت ۲۰:۱۴:۴۸ - درباره ییلاقات اسفندقه
جاي بسيار خوب و قشنگي است حتما ديدن كنيد
محمد علي خواجه سرخوئيه
پنجشنبه ۰۳ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۷:۱۰:۵۴
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7416 |