مقاصدی که با ۲ میلیون تومان میتوان به آنها سفر کرد
نظرات شما
- درباره موزه تماشاگه (پول)
با سلام، موزه پول به عنوان نخستین موزه دائمی و تخصصی سکه و اسکناس که مجموعه ای ارزشمند از انواع سکه ها و اسکناسهای ایرانی ادوار مختلف تاریخی، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و اسلامی را در بردارد، در مجموعه پارک ارم،کیلومتر 4 اتوبان تهران کرج واقع شده است که بدین وسیله خواهشمندیم آدرس را تصحیح بفرمایید. این موزه همه روزه از ساعت 8 صبح الی 16 بعدازظهر بر روی همه بازدیدکنندگان و علاقمندان باز است
موزه پول
دوشنبه ۲۵ دي ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۱:۱۷ - درباره بقعه سید رکن الدین
عالیه فوق العاده است با سپاس و تقدیر فراوان از شما
اناهید
يكشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۲ ساعت ۰۶:۴۳:۳۸ - درباره روستاي اشتبين
باسلام قابل ذكر است روستاي ياد شده جز آثار ملي به ثبت رسيده است ولي دريغ از كمترين امكانات براي مسافرين وتوريست كه جاي بسي تاسف است شبانه روزي تبليغ وشعار مي دهيم ولي هيچگونه امكاناتي براي مكانهاي تاريخي وتوريستي ايجاد نمي كنيم روستاي يادشده فاقد امكانات بهداشتي ،خدماتي ،رفاهي ،مسافرخانه و....مي باشد كه باعث نارضايتي مسافران وبازديد كنندگان مي گردد
محمد علي بابازاده
شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۶:۱۱:۰۹ - درباره بقعه مشهد اردهال
مشهداردهال- کربلای ایران و وجود سردابه ای مقدس که اجساد شهدای حضرت در آن قراردارد و حضرت آیت اله مرعشی نجفی نیز از آن بازدید داشته که بدنها تازه و سالم مانده اند. حتما به زیارت بروید.....
سعید
سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۲۳:۴۳:۳۶ - درباره روستای مدوار
واقع در استان يزد - شهر مهريز علاوه بر منطقه شاه نشين كه شامل تفرجگاه و چشمه و آثار باستاني متعلق به دوره اشكانيان است، آبشار برفكوهه نيز از جاذبه هاي ديدني آن مي باشد. همچنين دره هاي ييلاقي مسكل، لاانار، حسنگري كوچك و بزرگ و هفتادون هم براي كوهنوردان و صخره نوردان بسيار جذاب است. انواع توت، انار و بادام مهمترين محصولات درختي آن به شمار مي آيد.
محمد
شنبه ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۳:۳۷:۴۰ - درباره امامزاده شیخ شبان
پیشنهاد میکنم از پایگاه اطلاع رسانی ایرانیان برای شناساندن این سایت استفاده کنید YAOO.IR
SOSAN
جمعه ۱۲ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۳:۵۳ - درباره چشمه غربالبيز
با سلام خدمت عزیزان.اولین باری که می خواستم به چشمه غربالبیز مهریز برم شورو اشتیاقی نداشتم چرا که به خودم می گفتم چشمه تو استان کویری یزد دیدن نداره. اما وقتی با دوستام به اونجا رفتم فکر نمی کردم چنین چیزی در مهریز باشه.زیبا
ابوئی زیبا
سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۴۷:۰۱ - درباره گلمکان
بسیاردیدنی و جذاب است .
ابوالحسن افضلی
چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۰۲:۱۳:۳۶ - درباره آب گرم گنو
خیلی بوی بدی میداد،و هزینه زیادی نسبت به خدمات میدادن
بهنام
پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۶:۰۱:۰۸ - درباره امامزاده کمال ضیاء آباد
سلام این عکس برای شهر ضیااباد است نه روستای ضیااباد (ضیااباد از شهر های زمان پیامبر است با سند های تاریخی و کتاب که به نام شهر به چاپ رسیده لطفا در نوشتن مطالب دقت کنید ).
امیرحسین لشگری
يكشنبه ۰۴ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۲۰:۳۷:۴۹ - درباره قلعه قيصر
سلام خسته نباشید قلعه قیصر در قسمت پایین روستای بیدواز هست و این جایی که شما میگین اسمش هست قلعه بیدواز که مال زمان ساسایانه واقع در تپه بیدواز
علی اسماعیل زاده
شنبه ۳۰ دي ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۳۹:۵۵ - درباره آرامگاه امیر لالپا
من خیلی وقتا اونجا بودم ( موگرمون ) ولی چیزی در این باره نشنیدم و شاید اصلا تبلیغی در باره اون نشده . من که بزرگ شده اونجام نشنیدم چه برسه به بقیه . اگر کسی اهمیتی میده تبلیغ کنید واسش . مرسی
نوید پورمحمدی
پنجشنبه ۰۲ آبان ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۳۶:۴۸ - درباره گلمکان
با سلام قابل توجه دوستاران منطقه گلمکان : از تاریخ 1387/12/1 روستای گلمکان به شهر گلمکان ارتقا یافت.
فیروز حسینی
پنجشنبه ۰۵ شهريور ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۴۱:۴۵ - درباره دره اوشان-فشم (اوشون-فشم)
به نظر من فوق العادس من کم کم هر جمعه یا 5 شنبه اونجاام کلی ام خوش میگزه و هیچ وقت تکراری نمیشه .
فائزه عشقی
چهارشنبه ۰۹ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۲۰:۰۰:۳۹ - درباره كندوان
منطقه بسیار زیبا وبا ارزش .که یک شب اقامت در آنجا روح را بیست سال جوانتر میکند دیدنش را به همه توصیه میکنم .هم از نظر بنا تک است وهم از نظر آبو هوا
محمد فرجی
جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۲۰:۱۸ - درباره آرامگاه نادر شاه افشار
از اثار زيبا و ارزشمند است اما بيچاره نادر عجب ورثه اي داشته اخه بنده خدا گفته بود مثل تاج محل براش درست كنن اونوقت شايد اين يكي تو ليست عجايب هفت گانه قرار ميگرفت ....
زينب احمديار
شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۱۹:۵۵ - درباره بقعه ملاط
با سلام وخسته نباشید.کمتر بقعه را می توان یافت که 12 امامزاده کنار هم آرمیده باشند
مجید عبداله خواه
يكشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۲۶:۵۳ - درباره مسجد روستای شورین
مسجد زیباییه حتما ببینید
یاوری
سه شنبه ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۲۲:۴۷:۲۸
نبرد رستم و سهراب |
|
در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. واقعه رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که ماجرایِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد. پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید: یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشینند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید: یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند: یکی آنکه بر تو چنین گشته ام خرد را ز بهر هوا کشته ام و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی پورم اندر کنار مگر چون تو باشد به مردی و زور سپهرش دهد بهر کیوان و هور سه دیگر که اسپت بجای آورم سمنگان همه زیر پای آورم رستم هم از تهمینه خوشش می آید و از پدر او اجازه ی همخوابی با او را می گیرد. پس از انجامِ کار به تهمینه مهره ای می دهد که اگر فرزندشان دختر شد به گیسان او و اگر پسر شد به بازوی وی ببندد. پس از نه ماه سهراب بدنیا می آید. سهراب ماجرایِ پدرِ خود را از مادرش می پرسد. او در عشق به پدر خود چنان احساساتِ خود را نشان می دهد که می خواهد با کمکِ سپاهیانِ ترک، کیکاوس را از تخت پادشاهی ایران بر کنار کرده و پدر خود رستم را بر تخت بنشاند. در این هنگام به پادشاه توران، افراسیاب، خبر می رسد که سهرابِ 10-12 ساله ی زورمند قصد دارد به ایران حمله ببرد. افراسیاب از این موضوع خوشحال شده و به حیله با نوشتنِ نامه ای نمی گذارد که سهراب با پدرش آشنایی پیدا کند.سهراب، سفید دژِ ایرانیان را تسخیر می کند. کیکاوس به رستم نامه می نویسد که پهلوانِ دیگری از توران پیدا شده که قصدِ حمله به ایران را دارد. رستم همراه با سپاهیان به طرف دژِ سپید می رود و در دشتِ آنجا خیمه می زند. در هنگانم شب رستم با لباس ترکی به خیمه ی دشمن و پسرش می رود و از اینکه سهراب را با آن عظمتِ جسمی می بیند شگفت زده می شود.در اینجا رستم و سهراب یکدیگر را نمی شناسند. سهراب در تمام این هنگام سعی دارد از ماجرایِ پدرِ خود سر درآورد و او را پیدا کند اما اشخاصی که به آنها رجوع می کنند مانع بر این کار می شوند. سهراب شک دارد و حرف آنها را باور نمی کند. حتی در زمانی که رستم و سهراب همدیگر را در هنگام جنگ ملاقات می کنند، سهراب پر از شک و تردید است که آیا او رستم است یا خیر و از رستم نامش را می پرسد، رستم نام خود را فاش نمی کند: بدو گفت که از تو بپرسم سخن همه راستی باید افکند بن من ایدون گمانم که تو رستمی گر از تخمه ی نامور نیرمنی چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه ی سام نیرم نیم که او پهلوانست و من کهترم نه با تخت و گاهم نه با افسرم از امید سهراب شد ناامید برو تیره شد روی روز سپید سهراب در هنگامه ی نبرد دو بار به تردید می افتد که آیا این حریف همان پدرش رستم نیست، و حتی از رستم می خواهد تا با او دستِ یاری دهد. اما رستم بدلیل اینکه سهراب بسیاری از سپاهیان ایرانی را کشته است و اینکه هنوز نمی داند که شخص مقابل پسر اوست، حرف سهراب را نمی پذیرد. پدر و پسر برای دفعه ی نخست با هم کشتی می گیرند. سهراب، رستم را بر زمین می افکند و خنجر بر می کشد برای ریختن خون رستم، اما رستم او را فریب داده و خواستارِ آن می شود تا با شمشیر به نبرد بپردازد: به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمند افکن و گرد و شمشیر گیر دگرگونه تر باشد آیین ما جز این باشد آرایشِ دینِ ما کسی کو به کشتی نبرد آورد سر مهتری زیر گرد آورد نخستین که پشتش نهد بر زمین نبرّد سرش گرچه باشد بکین گرش بار دیگر بزیر آورد ز افگندنش نام شیر آورد بدان چاره از چنگ آن اژدها همی خواست کآید ز کشتن رها در نبرد با شمشیر، رستم است که پهلوی سهراب را با خنجرِ خود می درد و در آخرین لحظات مرگ سهراب رازِ خود را فاش می کند و رستم با دیدنِ مهره ی خود بر بازوی او پسرش را می شناسد و به زاری می نشیند. سهراب در هنگام مرگ از رستم خواهش می کند که به توران زمین حمله نکند: چونکه که اکنون که روز من اندر گذشت همه کار ترکان دگرگونه گشت رستم حرف پسر را می پذیرد و اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید: کدامین پدر هرگز این کار کرد سزاوارم اکنون به گفتار سرد چه گویم چو آگه شود مادرش چه گونه فرستم کسی را برش پس از آن جنازه ی پسر را به سیستان می برد و همراه با پدربزرگ خود، سام، جنازه ی آن پهلوان را به خاکِ سرزمینِ یلان می سپارند... ماجرای رستم و سهراب در واقع کشمکشی است بین پدر و پسر، اما بگونه ای دیگر که در سایر داستانهای عصر برنز دیده نمی شود چرا که این پسر نیست که خواستارِ جایگاه پدر است بلکه این هر دو با هم غریبه ای بیش نیستند. در عصرِ برنزِ کیانیان و پهلوانان که تمامی ماجراها بر محور نبرد و ایستادگی قرار دارند زنان بیشتر در پشتِ پرده ی ماجراها هستند و پهلوانان فرصتِ نزدیک بودن با زنان را ندارند. زنانی که در این عصر هستند یا مانند سودابه و گردآفرید دارای نقش خشنی هستند و یا همچنان که گفته شد در محورِ حادثه ها قرار ندارند. همچنان که مادر سهراب و یا بانوی رستم تنها یک شب با رستم همخوابی دارد و بس. (ماجرایِ بیژن و منیژه را هم که در همین عصر اتفاق می افتد مطالعه کنید.) دوران، دورانِ پهلوانی و نبرد است و نزدیکی کردن با زنان حتی مشکل ساز است. همانگونه که در زندگی رستم و سهراب مشاهده کردیم. به همین دلیل در آغاز ماجرای سهراب فردوسی سروده اسم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست |
|
راوی داستان : فردوسی |
|
تعداد نظرات : 0 |
تعداد بازدید : 7252 |